بعضی وقت ها باید وایسیم و به اتفاقاتی که برامون تو زندگی می افته نگاه کنیم واقعا دنیای جالبیه خیلی عجیبه خیلی!

میدونین یه اتفاقای برای ادم می افته که برمی گردی می گی خدایا چرا من اخه مگه گناه من چی بوده من چی کار کرده بودم ولی بعد از یه مدت می دیدی که همون اتفاق زندگیتو عوض کرده و باعث شده تبدیل به یه ادم دیگه بشی بعضی وقتا خودمو تصور می کنم که برام این مشکالات پیش نمی اومد و همه چی خیلی خوب پیش می رفت و خودم رو تصور می کنم در خوابگاه دانشگاه اصفهان که به قول بچه ها لش کردم رو تخت و دارم فیلم میبینم با کلی واحده افتاده  و کلی داستان معمولی و حاشیه های که افراد معمولی باهاش رو به رو هستند و بعدشم که درسم تموم میشد یا می رفتم ارشد یا سربازی و و یه زندگی خیلی عادی رو ادامه میدادم بعدشم حتما ازدواج کن و بعدشم به دیار باقی بشتافیم !

ولی الان خوشحالم که این اتفاقات برام افتاده و تونستم راه خودمو پیدا کنم و همون راهی رو که همه ی هم سن و سالام میرن رو نرم و بتونم زندگی جدیدی برای خودم خلق کنم

الان که این اتفاقات برام افتاده وقتی یه مشکلی برام پیش میاد یا کارها اونجوری که خودم می خوام پیش نمیره خودم رو بعد از انجام اون کار تصور می کنم که اون مشکل به وجود نیومده بود و حال و روزم چه طور بود بعدهم خودم رو در یک حالت دیگه تصور می کنم که اون مشکل پیش اومده و مجبور شدم هرجور که شده اون مشکل رو حل کنم یا راهم رو عوض کنم و راه خودم رو برم

زندگی خیلی عجیبه خیلی…. هرچقدر که بیشتر می گذره بیشتر به این پی میبرم که هنوز هیچی ازش نمی دنم ولی به یک چیز خیلی مهم رسیدم تو زندگی و اون اینه که هرجای که هستیم و هرچیزی که داریم نتیجه اعمال خودمون هستش نه کس دیگه نه چیز دیگه و نه شرایط خانواده و کشور و اقتصاد وهرچیز دیگه

واقعا تو زندگی هرچیزی که بخوایم شدنیه و می تونیم به دستش بیاریم البته به شرطی که بخوایم

یعنی واقعا بخوایمش نه اینکه فقط حرفشو بزنیم مهم اینه بتونیم اونو تبدیل کنیم به یک هدف و هرجور شده براش بجنگیم و بدستش بیاریم

خلاصه دنیای عجیبیه البته این عقاید من در بیست و یک سالگی هستش نمی دونم شاید با گذر زمان عقایدم عوض شد و دیگه این حرف رو نزدم ولی فعلا که به این نتیجه رسیدم

#دل نوشته